امام مهدى سلام الله علیه :
ما اُرغِمَ أنفُ الشَّیطانِ بِشَىءٍ مِثلِ الصَّلاةِ؛
هیچ چیز مانند نماز بینى شیطان را به خاک نمى مالد .
بحارالأنوار: ج 53، ص 182
معمای هفته
به کدام سوره ها عزائم گفته می شود ؟ نام ببرید
نمونه سوالات آزمون جزء30 قرآن آزمون فرهنگیان جهت دریافت این سوالات به روی عکس زیر کلیک کنید
التماس دعا
-خدایا! خدایا!...با همسایه ام چه کنم؟
پیامبر خدا،حضرت محمد(ص)از مرد خواست که آرام بگیردو بگوید چه شده است.
مرد کف مسجد نشست.با پشت دست ،اشک چشمانش را گرفت.دست هایش میلرزید.گفت:"من بچه های زیادی دارم.خانه ام کوچک است،اما همسایه ام نخلستانی بزرگ دارد.شاخه ی یکی از نخلهایش به خانه ی ما آمده است .هر بار که همسایه ام برای چیدن خرما بالای نخل می رود،چند تا خرما به خانه ی ما می افتد.بچه ها خرماها را برمی دارند که بخورند،اما همسایه ام از نخل پایین می آید و خرماها را میگیرد.حتی اگر بچه ها خرما را در دهان هم گذاشته باشند ،با انگشت بیرونش می آورد.
پیامبر خدا مدتی ساکت ماند.او بچه ها را خیلی دوست داشت.یرانجام گفت:"ان شاالله خدا کمک میکند.صبر کن."
بعد از این حرف،پیامبر نام و نشانی همسایه ی مرد را گرفت. همان روز پیامبر به دیدار صاحب نخل رفت.
مرد،بزرگ قامت و بلند بود...اما با دیدن پیامبر،کمی دست و پایش را جمع کرد.با چشمان ریزش،به پیامبر نگاه کرد.
پیامبر گفت:"آن نخل را که شاخه اش به خانه ی همسایه ات رفته،به من می بخشی؟در برابرش،خدا در بهشت به تو نخلی خواهد داد."
صاحب نخل،دلش با خدا و پیامبر نبود.پوزخندی زد و گفت:میوه ی آن درخت،از همه ی نخل هایم بهتر است.نه،نخلم را نمی بخشم! این را گفت و با خشم از آن جا رفت.
مردی حرف های پیامبر را می شنید-از کسانی بود که دلش برای خدا و پیامبر می تپید- گفت:"یا رسول الله! اگر اجازه بدهید،من آن نخل را از صاحب باغ می خرم."
پیامبر لبخندی زد و فرمود:"بله ،خوب است."
مرد سراغ صاحب نخل رفت و با او درباره ی خرید نخل حرف زد.صاحب نخل گفت:"آیا خبر داری که محمئ به خاطر آن حاضر بود نخلی در بهشت به من بدهد؟...اما من گفتم ،از میوه ی این درختم ،خیلی خوشم می آید!"
مرد خریدار گفت:"بالاخره آن را میفروشی؟"
صاحب نخل مثل چوب بی حرکت ماند.فقط دستش را بالا انداخت و گفت:"نه...مگر اینکه قیمت خیلی بالایی پیشنهاد کنند!"
خریدار پرسید:"خب ،نظرت چیست؟"
صاحب نخل گفت:"چهل نخل در برابرش می خواهم."
خریدار آهی کشید و قدمی عقب گذاشت.این تقریبا نصف ثروتش بود.بنابراین گفت:"این قیمت زیاد است.آخر بی انصاف،چهل نخل در برابر یک نخل؟!"
صاحب نخل شانه هایش را بالا انداخت و راه افتاد.اما دل خریدار با پیامبر بود.بنابراین دست صاحب نخل را گرفت و گفت:"باشد...قبول می کنم و چهل نخل به تو می دهم."
چشم های مرد صاحب نخل برق زد .گفت:"پس شاهدت را حاضر کن."
گروهی از آن جا میگذشتند.خریدار آن ها را صدا زد تا شاهد این خرید و فروش شوند.
خریدار شاد و خندان پیش پیامبر دوید و گفت:"ای پیامبر خدا،حالا آن درخت مال من شد.آن را به شما هدیه می کنم."
پیامبر گفت:"خدا از تو راضی باشد و در باغ های بهشتی،خانه ات دهد."
آن وقت پیامبر به خانه ی مرد فقیر رفت و گفت:"نخل از این به بعد مال تو و بچه های تو باشد."
مرد فقیر گفت:"خدایا تو را شکر می کنم که صدای مرا شنیدی."
بچه های مرد فقیر شاد شدند و خندیدند.آنگاه این آیه ها بر پیامبر نازل شد:
"قسم به شب،آنگاه که جهان را در خود فرو پوشد و قسم به روز،آنگاه که روشن شود
که نتیجه ی کار و کوشش شما متفاوت است
اما آن کس که بخشش و پرهیزکاری کرد
و آن بهترین را باور داشت،پس برای بهشت آماده اش می کنیم.
اما آن کس که بخل کرد و خود را بی نیاز شمرد و آن بهترین را دروغ شمرد،او را برای جهنم آماده می سازیم..."
امیدواریم که کودکان عزیز با خواندن این مطلب و دیگر مطالبی که در این قسمت قرار خواهیم داد درسهای زندگی بیاموزند و در زندگی روزمره مورد استفاده قرار دهند.
--«((اندازه مهر و محبّت خدای عالم به بندگانش))»--
زیارت رسول اکرم حضرت محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم آرزوی او بود. برای ابن کار تصمیم گرفت به «مدینه» برود. در راه، چند جوجه ی پرنده دید. آن ها را برداشت تا به عنوان هدیه برای پیامبر خدا رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم ببرد. مادرِ جوجه ها پرواز کنان از راه رسید. جوجه هایش را در دستِ مرد، اسیر دید. به دنبالِ مرد به راه افتاد. پرنده، پرواز کنان او را دنبال می کرد.
رسول خدا نبی اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم و اصحاب ایشان، این صحنه را می نگریستند. ساعتی گذشت. جوجه ها در وسط مسجد قرار داشتند. مسلمانان دورِ آن ها را گرفته بودند. در همین لحظه، دوباره پرنده ی مادر رسید. فرود آمد. غذایی را تهیّه کرده بود. آن را دهانِ جوجه ی دیگر گذاشت. پرواز کرد و دور شد.
اصحاب عرض کردند:« بسیار عجیب و شگفت انگیز بود ».
عموم سیره نویسان معتقدند که تولد پیامبراکرم(ص) در «عام الفیل» (یعنی سالی که ابرهه برای خرابی خانه کعبه آمده بود) در سال 570 م. بوده است، زیرا آن حضرت بطور قطع در سال 632م. در گذشته است و سن مبارک او 62 تا 63 سال بوده است. بنابراین ولادت آن حضرت در حدود 570م. خواهد بود. اکثریت قریب بالاتفاق محدثان و مورخان بر این قول معتقدند که تولد پیامبر(ص) در ماه ربیعالاول بوده ولی در روز تولد او اختلاف دارند.[1] تشیع تولد وی را در هفدهم ربیعالاول روز جمعه و اهل تسنن دوازدهم ربیعالاول روز دوشنبه میدانند.[2] هنگام تولد، مادرش "آمنه"، کسی را نزد "عبدالمطلب" جد بزرگوار او فرستاد، که خداوند به تو پسری داده است. عبدالمطلب با شنیدن این مژده و حوادثی که هنگام تولد محمد، نوهاش به چشم دیده بود، بینهایت خوشحال شده و آن کودک را در دست گرفت و به داخل «کعبه» برد و مراسم شکرگزاری به جای آورد.[3]
قواعد درس ششم عربی سوم راهنمایی
در خصوص نحوه ی ساختن فعل نهی مخاطب در زبان عربی
جهت کسب اطلاعات بیشتر به ادامه مطلب مراجعه نمایید
تولد رسول ختمی مرتبت محمد مصطفی (ص) را تبریک عرض می کنم
نثار قدوم پاکش صلوات
ادامه مطلب ...