زندگینامه معصومین (علیهماالسلام)/ حضرت علی (علیهالسلام)/ قسمت اول
ولادت و نسب حضرت علی (علیهالسلام)
بنا به نوشتهی مورخین ولادت على (علیهالسلام) در روز جمعه 13 رجب سال سىام عامالفیل در درون کعبه یعنى خانهی خدا به وقوع پیوست.
اى آنکه حریم کعبه کاشانه تست
بطحا صدف گوهر یکدانه تست
گر مولد تو به کعبه آمد چه عجب
اى نجل خلیل خانه خود خانه تست
آن
حضرت هم از ناحیهی پدر و هم از جانب مادر به حضرت هاشم (جد دوم پیامبر)
میرسند. پدر ایشان ابوطالب بن عبدالمطلب بن هاشم و مادر ایشان فاطمه دختر
اسد بن هاشم میباشند.
مادر و پدر و تمام اجداد ایشان خداپرست بوده و با دین حنیف ابراهیم زندگى میکردند. ولادت على (علیهالسلام) مانند ولادت سایر کودکان به سادگى و به طور عادى نبوده، بلکه با تحولات عجیب و معنوى توأم بوده است.
خبر تولد على (علیهالسلام)
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: هنگامى که پیغمبر خدا (صلى الله علیه و آله و سلم) از مادر متولد شد، فاطمه بنت اسد نزد همسر خود ابوطالب (پدر على (علیهالسلام)) آمد و مژدهی تولد پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) را به او داد، ابوطالب به او فرمود: یک سبت (روزگار دراز و طولانى) صبر کن من هم مژدهی تولد مانند آنرا که جز نبوت ندارد، به تو خواهم داد، آنگاه امام صادق (علیهالسلام) فرمودند: سبت مدت سى سال است و فاصلهی زمانى بین تولد پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) تا تولد امیرالمؤمنین (علیهالسلام) سى سال بود.1
پیشگوئى کاهن دربارهی مادر على (علیهالسلام)
روزى حضرت فاطمه بنت اسد مادر على (علیهالسلام) با عدهاى از زنان قریش نشسته بود، در این حال پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) با چهرهی نورانى خود ظاهر شدند در حالىکه یکى از کاهنان پشت سر آن حضرت مىآمد و آن حضرت را زیر نظر داشت و به دقت او را نگاه مىکرد .
وقتى
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) نزد آن زنان رسیدند، کاهن از آنان
دربارهی حضرت پرسید. آنان گفتند: این محمد است، صاحب شرف عظیم و فضیلت
شامخ، کاهن آنچه از منزلت حضرت مى دانست به آنان گفت، و دربارهی آیندهی
آن حضرت و پیامبریش و مقام بلندى که به آن دست خواهد یافت به آنان بشارت
داد، سپس اضافه کرد:
در بین شما آن بانویى که پیامبر را در کودکى پرستارى کرده است به زودى همین پیامبر فرزند این زن را پرستارى مىکند2 که هر دو از یک ریشهاند. او را به اسرار و صحبت خود مخصوص مىگرداند و یگانگى و برادرى خود را با او قرار مىدهد.
فاطمه بنت اسد به کاهن گفت: منم آنکه از او نگهدارى کردهام. من همسر عموى
او هستم که به آیندهی او امید دارد و منتظر است، کاهن گفت:
اگر راست مىگویى به زودى پسرى عالم، و مطیع پروردگار و عالىمقام به دنیا مىآورى که نام او سه حرف است.
او در همهی امورش پیرو این پیامبر است و در همهی امور کوچک و بزرگ او را
یارى مىکند و پریشانىها را از او مىزداید... او، پسر تو که جانشین اوست
پیامبر را بعد از رحلتش در حجرهاش دفن مىکند.3
لرزه در مکه
از
آن شبى که وجود مبارک امیرالمؤمنین (علیهالسلام) در رحم مادر قرار گرفت
تا چند روز زمین به لرزه درآمد، به طورىکه قریش به شدت از آن زمینلرزه
نگران شدند و به وحشت افتادند و به یکدیگر گفتند:
خدایان (بتهاى) خود را بر فراز کوه ابوقبیس ببرید تا از آنها بخواهیم این زلزله را برطرف کنند و این مسئله را دفع نمایند.
وقتى آنها به همراه بتها برفراز کوه جمع شدند لرزش آن بیشتر شد به طورى که صخرهها و تختهسنگها را به حرکت درآورد و آنها را متلاشى ساخت و بتها به صورت روى زمین افتادند. آنها وقتى این منظره را دیدند گفتند: ما در مقابل این امر عظیم طاقت نداریم! اینجا بود که حضرت ابوطالب (علیهالسلام)بر فراز کوه آمد و در حالىکه به اضطراب مردم اهمیتى نمىداد، فرمود: اى مردم خداوند تبارک و تعالى امشب حادثهی جدیدى در جهان هستى ایجاد کرده و مخلوقى را خلق کرده که اگر او را اطاعت نکنید و به ولایت او اقرار ننمایید و به امامتش گواه نباشید، این لرزه و زلزله آرام نمىگیرد و آنقدر ادامه پیدا مىکند که در سرزمین تهامه براى شما مسکنى باقى نماند.
مردم گفتند: اى ابوطالب، هر چه تو بگویى مى پذیریم. حضرت ابوطالب (علیهالسلام) گریه کرد و دستهاى خود را به سوى خداوند بلند کرد و عرضه داشت: إلهی وسیّدی أسألک بالمحمّدیة المحمودة و بالعلویة العالیة و بِالفاطمیة البَیضاء إلاّ تَفَضَّلَتْ عَلى تهامة بِالرَأفَة و الرَحْمَة4 با دعاى حضرت ابوطالب (علیهالسلام) زلزله آرام گرفت و مردم این دعا را به خاطر خود سپردند و نوشتند و در همان زمان جاهلیت آن دعا را در گرفتاریهاى خود مىخواندند در حالىکه معانى و حقیقت آنرا نمىدانستند.5
تبریک موجودات به فاطمه بنت اسد
فاطمه
بنت اسد مى گوید: چندین ماه که از حمل من مىگذشت، وقتى نزدیک به دنیا
آمدن على (علیهالسلام) شد، از کنار هر سنگ و کلوخ و درختى که عبور
مىکردم، مىشنیدم که به من مىگفتند:
هنیئالک یا فاطمه، بما خصک الله من الفضل و الکرامة بحملک بالامام الکریم:
اى فاطمه گوارایت باد، آنچه از فضل و کرامت، که خدایت به آن اختصاصت داده،
به خاطر آنکه تو حامل امام کریم هستى.6
ابوطالب صبر کن
شب جمعه سیزدهم ماه رجب سال سىام از عامالفیل بود،7 ثلثى از شب گذشته بود که درد حمل بر فاطمه بنت اسد عارض شد. حضرت ابوطالب به او گفت: ناراحت
به نظر مىآیى؟ فاطمه گفت: احساس درد و ناراحتى دارم. حضرت آن اسمى را که
در ذکر آن از گرفتاریها نجات مىیافت را بر زبان آورد و فاطمه نیز به
واسطهی گفتن آن ذکر آرام گرفت:
سپس به او گفت: من مىروم عدهاى از زنان آشنایت را بیاورم تا در این موقع شب تو را در ولادت فرزندت یارى دهند.
فاطمه گفت: هر طور صلاح مىدانى عمل کن.
ناگهان صدایى از گوشهی خانه شنیده شد که گفت: اى ابوطالب، صبر کن! چرا که ولى خدا را دست نجس نباید لمس کند.8
صبح هنگام، بار دیگر فاطمه بنت اسد را درد عارض شد. حضرت ابوطالب (علیهالسلام)
ناراحت و پریشان از خانه بیرون آمد، در راه عدهاى از زنان قریش را دید که
علت ناراحتى را از او پرسیدند، حضرت پاسخ داد: فاطمه در شدیدترین حال وضع
حمل قرار گرفته است و سپس ابوطالب دست بر صورتش گذاشت در این حال پیامبر
(صلى الله علیه و آله و سلم) رسید و پرسید: عمو جان، چرا ناراحتى؟!
عرض کرد: فاطمه بنت اسد در حال وضع حمل است.
در همین حال، فاطمه ندایى را شنید که مىگوید: اى فاطمه، بر تو باد که به خانهی خدا بروى!
پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم) دست ابوطالب (علیهالسلام) را گرفت و
با هم نزد فاطمه آمدند و او را با خود کنار خانهی خدا آوردند.9
فاطمه بنت اسد در قسمت پشت کعبه (یعنى پشت آن سمتى که درب در آن است) ایستاده بود و رو به کعبه دعا مىخواند که ناگهان پیش چشمان همهی حاضران دیوار خانه خدا از همان قسمت شکاف برداشت و آنقدر از هم فاصله گرفت که فاطمه توانست از شکاف دیوار وارد شود و جبرئیل او را به داخل برد و دوباره دیوار به هم آمد و او داخل کعبه ماند.10
عباس بن عبدالمطّلب میگوید، من و عدهای دیگر در مقابل خانه کعبه در مسجد الحرام نشسته بودیم که ناگهان فاطمه بنت اسد که درد زایمان فرزند او را ناراحت کرده بود، پدیدار گشت و نزد خانه آمد و گفت: پروردگارا من ایمان دارم به تو و به همه پیامبران و کتابهایی که از سوی تو آمده و گفتار جدم ابراهیم خلیل را تصدیق دارم و به او که این خانه کعبه را بنا کرد، پروردگارا به حق همان کسی که این خانه را بنا کرد و به حق این نوزادی که در شکم من است، ولادت او را بر من آسان گردان. ناگهان دیدیم قسمت پشت خانهی کعبه شکافته شد و فاطمه به داخل خانه رفت و از دیدگاه ما پنهان گردید و دیوار خانه نیز مانند نخست به هم پیوست، ما که چنین دیدیم خواستیم قفل در را باز کنیم، ولی در باز نشد.
این مطلب به سرعت در شهر پیچید، سه روز از این ماجرا گذشت و چون روز چهارم شد فاطمه از همان مکان بیرون آمد و علی (علیهالسلام) را در دست داشت و به مردم گفت: خدای تعالی مرا به زنان پیش از خود برتری بخشید، و من در خانه خدا رفتم و از روزی و میوه بهشتی خوردم و چون خواستم از خانه بیرون آیم، هاتفی ندا کرد ای فاطمه نام این مولود را علی بگذار که خدای علیّ اعلی میفرماید: من نام او را از نام خود جدا کردم و او کسی است که بتها را در خانه من میشکند11.
ورود زنان بهشتى به داخل کعبه
قدم گذاشتن فاطمه بنت اسد به داخل کعبه چیزى جز دعوت خداوند نبود چرا که از در خانه وارد نشد، بلکه خالق جهان دیوار را براى او شکافت و فاطمه را فرا خواند و دوباره دیوار را بست و اینک باید، پذیرایى الهى از این مهمان صورت گیرد. فاطمه در آن سه روزى که در درون کعبه ماند از میوهها و غذاى بهشتى برایش میآوردند.12
وقتى
فاطمه بنت اسد در درون کعبه قرار گرفت، پنج بانو نزد او آمدند، در حالىکه
لباس همچون حریر سفید بر تن داشتند و عطرى خوشتر از مشک ناب از آنان
شنیده مىشد. اینان حوا و ساره و آسیه و مادر موسىبنعمران و مریم مادر
عیسى (علیهالسلام) بودند.
اینان از طرف خداوند براى کمک در ولادت على (علیهالسلام) فرستاده شدند،
چرا که نباید زنان ناپاک مکه در ولادت چنین مولودى حضور داشته باشند، آنان
رو به فاطمه کردند و گفتند: السلام علیک یا ولیة الله: سلام بر تو اى
بانویى که از اولیاى خدا هستى. فاطمه جواب سلام آنان را داد. زنان بهشتى برابر او نشستند در حالىکه هر یک ظرف عطرى از نقره در دست داشتند.13
تولد على (علیهالسلام)
على
(علیهالسلام) بر روى سنگ سرخى که در گوشهی راست کعبه است به دنیا آمدند و
همینکه قدم بر زمین گذاشتند به سجده افتاده و در همان حال دستهاى خود را
به سوى آسمان بلند کرده و چنین گفتند:
اَشهَدُ اَن لا اِلهَ اِلَّا اللهُ وَ اَشهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللهِ وَ اَنَّ عَلیّاً وَصیٌّ مُحَمَّدٍ رَسُولُ اللهِ. بِمُحَمَّدٍ یَختِمُ اللهُ النُّبُوَّةَ وَ بی یُتِمُّ الوَصیّةَ وَ اَنَا اَمیرُالمُؤمِنینَ:
شهادت مىدهم که خدایى جز الله نیست و محمد پیامبر خداست و على وصى محمد
رسول الله است. با محمد نبوت ختم مىشود و با من وصایت کامل مىشود و من
امیرالمؤمنین هستم.
سپس فرمودند: جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ: حق آمد و باطل رفت.14
نالهی شیطان در تولد على (علیهالسلام)
آنگاه
که امیرالمؤمنین على (علیهالسلام) به دنیا آمدند، نور حضرت از کعبه تا
سینهی آسمان را شکافت و بتهایى که بر روى کعبه نصب شده بود به صورت
افتادند.
شیطان فریاد برآورد و گفت: واى بر بتها و عبادتکنندگانشان از این فرزند!15
على (علیهالسلام) و بانوان بهشتى
وقتى على (علیهالسلام) به دنیا آمدند رو به آن پنج بانوى بهشتى نمودند و به آنها سلام و خیر مقدم گفتند، و سپس فرمودند:
اَشْهَدُ اَن لا اِلهَ اِلا اَللهَ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ. وَ اَشْهَدُ اَن مُحَمَّدُ رَسُولُ اللهِ،
وَ بِهِ تَختِمُ النَّبُوَّةُ وَ بی تَختِمُ
الوِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِِلایَةُ؛
شهادت مىدهم که خدایى جز الله نیست، یگانه است است و شریک ندارد. و شهادت
مىدهم که محمد پیامبر خداست، با او نبوت و با من ولایت ختم مىشود.
آنگاه حضرت حوا تازه مولود را از زمین برداشت و در آغوش خود گرفت، على (علیهالسلام) نگاهى به صورت او انداخت و با بیانى رسا و واضح گفت: سلام بر تو اى مادر! حوا پاسخ گفت: سلام بر تو پسرم!
حضرت پرسید: پدرم (آدم (علیهالسلام)) چه مىکند؟ گفت: غرق در نعمتهاى
خداوند است و در جوار پروردگار متنعم است. سپس حضرت مریم نزدیک آمد در
حالىکه ظرف عطرى همراهش بود و على (علیهالسلام) را از آغوش حوا گرفت. مولود
کعبه نگاهى به روى مریم کرد و گفت: سلام بر تو خواهرم! گفت: سلام بر تو
برادرم! پرسید عمویم چه مىکند؟ او گفت: خوب است و به تو سلام رسانده است.
آنگاه مریم با عطرى که همراه داشت على (علیهالسلام) را معطر نمود.
آنگاه حضرت آسیه، على (علیهالسلام) را در آغوش گرفت و او را در پارچهاى که همراه داشت پیچید و گفت: این فرزند پاک و مطهر به دنیا آمده است، حرارت آهن به او نمىرسد مگر بر دست مردى که خدا و رسول و ملائکه و آسمان و زمین و دریاها او را مبغوض مىدارند و جهنم مشتاق آن مرد است.16
ملاقات انبیاء الهى با على (علیهالسلام) در کعبه
وقتى
که على (علیهالسلام) در کعبه پا به عرصهی وجود گذاشت پنج تن از انبیاء
الهى وارد کعبه شدند، على (علیهالسلام) با دیدن آنها حرکتى کرد و خندید.
آنان گفتند: سلام بر تو اى ولى خدا و خلیفهی پیامبر خدا؛ حضرت در جواب
آنها فرمود: وَ عَلَیْکُمْ السَّلاَمُ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهُ و سپس به هر یک جداگانه سلام کرد.
آنها حضرت آدم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسى و حضرت عیسى (علیهالسلام) بودند که یکى پس از دیگرى نوزاد را گرفته و بوسیدند و زبان به مدح او گشودند و سپس رفتند.17
ملائکهی الهى در محضر مولود کعبه
فاطمه
بنت اسد مىگوید: پس از اینکه على (علیهالسلام) به دنیا آمد صداى بال
ملائکه را شنیدم و ابرى سفید رنگ را دیدم که تا کنار فرزندم آمد و او را با
خود برداشت و به آسمان برد. در این حال شنیدم که ندایى مىگفت:
بگردانید على بن ابیطالب را در شرق و غرب زمین، و خشکى و دریاهاى آن و
کوهها و آسمانهاى آن، و احکام پیامبران و علوم وصیین و همهی اخلاق
انبیاء و مرسلین و اوصیاء و صدیقین را به او بدهید، و آنچه دربارهی برادرش
سید الاولین و الآخرین انجام شده براى او هم انجام دهید. او را بر همهی
انبیا و مرسلین و ملائکهی مقربین و اهل آسمانها و زمین نشان دهید که ولى
خداى ربالعالمین است.
فاطمه
گوید: رفت و بازگشت على (علیهالسلام) کمتر از ساعتى طول کشید و او را باز
گرداندند. ناگهان ابرى دیگر را دیدم که به سوى او پایین آمد و مانند
دفعهی اول او را با خود برد و شنیدم ندایى را که مىگفت:
على بن ابیطالب را نزد همهی مخلوقات خدا ببرید و احکام علم و حلم و ورع و
زهد و تقوا و سخاوت و بلندمرتبگى و نورانیت و تواضع و خشوع و رقت و هیبت و
مروت و کرم و مودت و شفاعت و شجاعت و حفظ و دیانت و قناعت و فصاحت و عفاف و
انصاف و نیکى و همهی اخلاق انبیاء را به او دهید.
فاطمه مىگوید: ناگاه فرزندم را در مقابلم دیدم که او را در حریر سفید بهشتى پیچیده بودند و به من گفتند:
او را از چشم بینندگان حفظ کن که ولى ربالعالمین است، بدان که وارد بهشت
نمىشود کسى، مگر که ولایت او را بپذیرد و امامت او را تصدیق کند. خوشا به
حال آنکه تابع اوست و واى بر کسى که از او روگردان شود. مثل او چون کشتى
نوح است که هر که بر آن سوار شد نجات مىیابد و هر که از آن باز ماند غرق
مىشود و سقوط مىکند. فاطمه مىگوید: سپس در گوش على (علیهالسلام) مطلبى
گفتند که من نفهمیدم بعد او را بوسیدند و رفتند.18
نام این مولود را على بگذار
فاطمه
بنت اسد سه روز در کعبه ماند، در آغاز روز چهارم فاطمه آمادهی بیرون آمدن
از کعبه شد. او فرزند خود را در آغوش گرفت و برخاست تا خارج شود که ندایى
را شنید که چنین مىگوید:
اى فاطمه، نام این مولود را على بگذار، چرا که من خداى على اعلى هستم. من
نام او را از نام خود گرفتهام، و او را به ادب خود آموختهام و امر خود را
به او سپردهام، و او را بر غوامض علم خود آگاهى دادهام. او در خانهی من
به دنیا آمده است.
او اول کسى است که بر فراز خانهی من اذان مىگوید: و بتها را مىشکند و آنها را از بالاى کعبه به صورت پایین مىاندازد. اوست که مرا به عظمت یاد مىکند و مرا تقدیس و تمجید مىکند و به یگانگى یاد مىنماید. اوست اما بعد از حبیب من... خوشا به حال کسى که او را دوست مىدارد و او را اطاعت مىکند.19
ولادت على (علیهالسلام) در کعبه در منابع اهلسنت
-1 حاکم نیشابوری در مستدرک، ج 3، ص 550، حکومت 6044 میگوید: در اخبار متواتر (اخباری که یقینآور است) آمده که فاطمه بنت اسد، امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) را در درون کعبه به دنیا آورد.20
-2 حافظ گنجی شافعی در کفایة المطالب، ص 407، آورده است:
امیر مؤمنان علی (علیهالسلام) شب جمعه در 13 ماه رجب در خانه خدا به دنیا آمد، و هیچکسی قبل از او و بعد از او در خانه خدا به دنیا نیامده است.21
-3 شهابالدین محمود آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی، در کتاب: سرح الخریدة الغیبة فی شرح القصیدة العینیّه، تألیف عبدالباقی افندی عمری، در ذیل یکی از اشعار او میگوید: این مسأله که امیرمؤمنان علی (علیهالسلام) در خانه خدا به دنیا آمد، مسألهی مشهور و معروف است و در کتابهای شیعه و سنی نقل شده است.22
بنابراین
جریان تولد امیرمؤمنان در خانه خدا حقیقتی است که نه تنها شیعه بلکه
اهلسنت نیز به آن اذعان دارند که در کتاب شریف «الغدیر» به تفصیل آورده
شده است.
امّا اسرار این قضیه که چرا حضرت امیرمؤمنان در خانه خدا به دنیا آمده، در برخی منابع دربارهی آن مطالبی مطرح شده که در اینجا بیان میشود:
-1برخی از بزرگان اهلسنت پس از بیان جریان تولد حضرت امیر (علیهالسلام) در کعبه گفتهاند: این کرامت و بزرگی برای علی (علیهالسلام) است که در خانه خدا به دنیا آمده و تجلیل برای محل تولد او شمرده میشود.23
-2آلوسی که قبلاً نیز از او یاد شد (یکی از بزرگان اهلسنت است) بعد از نقل جریان تولد حضرت در کعبه تعبیر لطیفی دارد که عین عبارت او آورده میشود که گفته است: «سبحان من یضع الاشیاء فی مواضعها و هو احکم الحاکمین». یعنی منزه است خداوندی که هر چیزی را در جایگاهش قرار میدهد و او بالاترین حکمکنندگان است.24
آلوسی در ادامه گفته است:
گویا علی (علیهالسلام) نیز خواست تا در مورد خانه کعبه که موجب این افتخار برای او شده بود و در دل او متولد گشته بود جبران کند و به همین جهت بتها را از روی خانه به زیر افکند، زیرا در پارهای از اخبار آمده که خانه خدا به درگاه حق تعالی شکایت کرده و گفت: پروردگارا تا چه وقت در اطراف من این بتها را پرستش کنند؟ و خدای تعالی به او وعده داد که آن مکان مقدس را از آن بتها تطهیر کند.25
-3شیخ صدوق نیز در این باره گفته است: اینکه حضرت امیر (علیهالسلام) در کعبه به دنیا آمده، بزرگداشتی بود از جانب خدای متعال و اکرامی بود که نسبت به مقام شامخ و با عظمتش عنایت فرمود.26
-4از صعصعة بن صوحان روایت شده که در واپسین لحظات زندگی علی (علیهالسلام)، از حضرتش پرسید: تو برتری یا حضرت عیسی بن مریم؟ علی (علیهالسلام) فرمود: مادر عیسی در بیتالمقدس بود، هنگامی که وقت ولادت عیسی فرا رسید، مریم ندائی شنید که بیرون شو، اینجا عبادتگاه است نه زایشگاه، اما مادر من فاطمه بنت اسد، هنگامی که زایمانش نزدیک شد در حرم بود، دیوار کعبه شکافته شد و من آنجا متولد شدم و هیچکسی دارای چنین فضیلتی نیست نه پیش از من و نه پس از من.27
-5و برخی دیگر گفتهاند: ... پیداست که خانه کعبه، درب داشته که از آن وارد شود. امّا اینجا در خانه باز نشد، بلکه دیوار کعبه شکافته شد، تا دلیلی روشنتر و آشکارتر بر یک اعجاز باشد و برای اینکه بعدها نتوانند جریان را تصادفی و اتفاقی به حساب بیاورند، و جالب اینجاست، با اینکه در خلال چندین قرن کعبه تجدید بنا شده است، هنوز هم اثر آن شکاف روی دیوار خانه وجود دارد و موضع شکاف را با نقره پر کردهاند و در قسمتی که معروف به مستجار است، این اثر به طور آشکار دیده میشود و همیشه جمعیت انبوهی از حاجیها به این قسمت پناه میبرند و مشغول گریه و زاری و نیاز به درگاه خداوندند و حاجت میخواهند.28